معنی جلف و سبک سر

حل جدول

جلف و سبک سر

مشنگ


حرکات جلف و سبک

لش بازی


شخص جلف و سبک

لوالو


جلف

سفیه و احمق

سبکسر، سفیه و احمق


جلف و بی وقار

سبک سر

لغت نامه دهخدا

سبک سر

سبک سر. [س َ ب ُ س َ] (ص مرکب) مخفف سبکسار. بی مغز و بی وقار و کم مایه. (آنندراج). فرومایه. (غیاث). نادان. کم خرد:
برهّام گفت این بد ناهمال
دلیر و سبک سر مرا بود خال.
فردوسی.
کسی را کجا چون تو کهتر بود
ز دشمن بترسد سبک سر بود.
فردوسی.
سر مردمی بردباری بود
سبک سر همیشه بخواری بود.
فردوسی.
جوان هم سبک سر بود خویش کام
سبک سر سبکتر درافتد بدام.
اسدی (گرشاسب نامه).
سپه را چو مهتر سبک سر بود
شکستن گه کین سبک تربود.
اسدی.
سبک سران حسد گر زبون عزم تواَند
عجب مدان که شود خس بدست باد اسیر.
اثیر اخسیکتی.
چون عاشق دلتنگ بر روی اصفهان سرگردان وتردامن سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 12).
بر سبک سر نشاید ایمن بود
که سبک سر بسر درآید زود.
اوحدی.

واژه پیشنهادی

سبک سر

جلف

فرومایه-سبک مایه-بی وقار-کم خرد-


بی وقار و جلف

سبک سر

فرهنگ عمید

سبک سر

سبک‌مغز، سفیه، بی‌خرد: سر مردمی بردباری بود / سبک‌سر همیشه به خواری بود (فردوسی: ۷/۱۵)،
خودرای،
فرومایه، پست،


جلف

سبک، زننده، و ناشایست،
ویژگی کسی که رفتارهای سبک، زننده، و ناشایست انجام می‌دهند، سبک‌سر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

جلف

بی‌وقار، تهی‌مغز، سبک، سبکسر، سخیف، بی‌باک، خودسر، خودآرا، خودنما،
(متضاد) سنگین، متین

فرهنگ فارسی آزاد

جلف

جِلف، سبکسر و کم عقل، سخت و خشن و نامهربان، نان خشک و سخت، ظرف، خمرهء خالی، تنهء بدون سر، لاشهء سلاخی شده (جمع: اَجْلاف، جُلُوف)،

فرهنگ فارسی هوشیار

جلف

سفیه و خودسر و بیباک، فرومایه و احمق

معادل ابجد

جلف و سبک سر

461

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری